یه مادر،هرچقدرم که سگندل باشه،هرچقدرم نسبت به بچه اش که هیچ خطایی نکرده

متنفر باشه،،بازم مادره

نمیدونم چی بگم،این روزها بدتراز روزای قبل شده،این روزها هووشم انگار،،خیلی باهام سرد حرف میزنه

البته بهتره بگم باهام حرف نمیزنه.

دلم میخواد برم پیششون و تا میتونم گریه کنم بلکه دلشون به رحم بیاد،اما غرور لعنتیم نمیزاره

که حتی پیششون گریه کنم.من دوسشون دارم اما اینا هستن که ازم دوری میکنند و بهم بدخلقی میکنند

تو این مدتی که خیاطی میرفتم،فکرمیکردم وقتی نباشم،وقتی منو نبینن دلشون برام تنگ میشه و

رابطش با من بهتر،بهتر که نشد هییچچ،بدتر شد:-|

دیگه واقعا دارم ناامید میشم و کم میارم،هیچ کاری ازدستم بر نمیاد،به تنهایی هیچ کاری نمیتونم بکنم

موندم از کی کمک بگیرم،،اخه نمیشه که به این وضع ادامه داد

امیدوارم به روز رابطمون خوب شه،اما اصلا دلم روشن نیست،چون من دلم میخواد اما خودش نه:(

امیدوارم حس مادرانش دراو به وجود بیاد،میترسم بااین همه بی مهری کردنش به من یه روزی

پشیمون شه که جای جبرانی باقی نگذاشته باشه:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت فنی مهندسی جیپیران، ردیاب خودرو April newmusice Dee سیمرغ خیال پژوهشی اويل وطنم.عشق من اویل دانلود آهنگ جدید Vinod سیم و کابل سیمند کابل